-
غمگین مباش
سهشنبه 8 اسفند 1396 20:37
غمگین نباش! چرا که ترجیحِ تمام مردان دروغگوی شیادیست، نه تو! دلبرکم! باز هم چهرهی خوشی را خواهی دید. راستی؛ تابِ شرمندگیات را دارند؟ ببین که آنها افسردهتر از تمام اشکهای جهاناند و زندگیشان را بر فراز افسوسهای دنبالهدار بنا کردهاند. متکبرانه توجیه میکنند اشکهایشان را و انکار میکنند گریههایشان را!
-
لرزش پیراهن
سهشنبه 8 اسفند 1396 20:37
وقتی بمیرم هنوز لرزش پیراهنت را در باد خواهم شنید. کسی که این سطرها را میخواند، پرسید: چگونه ممکن است؟ چه میشنوی؟ چه لرزشی؟ چه پیراهنی و چه بادی؟ به او گفتم خاموش باشد پشت میزم بنشیند و شراب مرا بنوشد و این سطرها را بنویسد: وقتی بمیرم هنوز لرزش پیراهنت را در باد خواهم شنید.
-
دوست
سهشنبه 8 اسفند 1396 20:34
. دوست ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ دوستی ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍﭘﺮﻣﯽﮐﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽﺑﺎﺣﺮﻑﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺳﮑﻮﺕ دوستﺑﻮﺩﻥﻟﻔﻆ ظریفی است ﻧﻪ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﺜﻞ ﻋﺸﻖ، ﻧﻪ ﺳﺮﺳﺮﯼ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ها دوست ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻫﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﯾﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﺟﯿﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﭘﺮﺍﺳﺖ ﯾﺎﺧﺎﻟﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﻮﺳﺖ ،ﺩﺭﻓﮑﺮﺕ،ﺩﺭﻗﻠﺒﺖ،ﺩﺭﻋﻤﻠﺖ دوستی ﻧﻪ ﻭﺻﻞ...
-
مرا در خود جای بده
سهشنبه 8 اسفند 1396 20:08
حدس میزنم که خواهی گریخت التماس نمیکنم از پیات نمیدوم اما صدایت را در من جا بگذار! میدانم که از من دل میکنی راهت را نمیبندم اما عطر موهایت را در من جا بگذار! میدانم که از من جدا خواهی شد خیلی ویران نمیشوم از پا نمیافتم اما رنگت را در من جا بگذار! احساس میکنم تباه خواهی شد و من خیلی غمگین میشوم اما گرمایت...
-
عطر گیسوان
چهارشنبه 12 مهر 1396 02:17
خورشید یک سیاره ی بی نور بود تو شالت را کنار زدی موهایت به این سیاره ی خاموش تابید درونش فواران کرد انفجار هسته ای عشق رخ داد و نورانی شد دیگر از من چه توقع داری حق بده با دیدن گیسوانت راکتورهای اتمی بدنم منهدم شود و قلبم چرنوبیلی باشد که سالها بعد از انفجار هنوز به عطرت آلوده مانده...!
-
زمان
چهارشنبه 12 مهر 1396 02:16
زمان را برای دیدنت نگاه خواهم داشت ای شمع در تاریکی<< با بوسه ی باران به پیشوازتو خواهم آمد جانا!••• عطر نفسهایت بوی گیسوانت در هوا پخش شده است بگو قصد باز گشت داری! یا در حال رفتنی؟ که این چنین هوا آگین!! و معطر است برشی از متن سفر بی بازگشت ❤سعید حدادی ❤
-
جنگ جهانی
چهارشنبه 12 مهر 1396 02:15
میدانی جانا در نبودت این روزها در من وییتنامی رخ داده است که انگار سالها طول میکشد آتش بس اعلام شود به نظر جنگ جهانی سومی در راه است ❤ سعید حدادی ❤
-
پاییز
چهارشنبه 12 مهر 1396 02:15
پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز… برای من فصل سردی دلهاست… فصل باریدن اشکها… فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی… فصل رقصاندن آتش سیگار در سیاهی و سکوت شب… اینروزها هوای دلم هم پاییزیست
-
گیتار قلبم
چهارشنبه 12 مهر 1396 02:14
دیگر گیتار قلبم کوک نیست سر انگشتان دلم، زخمی شده است نت نگاهت را دیگر نمیتوانم بخوانم ریتم آهنگت را، گم کرده ام دیگر چگونه این موسیقی عشق را؛ در این کنسرتِ تنهایی بنوازم ...
-
ولنــــــــــــــــــــتاین
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:08
من دلم میسوزد... دلم میسوزد برای تو دختر! با یک خرس بزرگ و یک جعبه شکلات و یک دسته گل رز آتشین فکر میکنی چه خبر است؟ عکس میگذاری در پیج اینستاگرامت و مینویسی:کادوهای #ولنتاین من ، از طرف مردترین و عاشق ترین آدم دنیا!!! متاسفم که این را میگویم اما باید خدمتت عرض کنم که خیر جانم... تصوری که نسبت به او داری بله زیباست...
-
ولنتاین1
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:05
حالا اســـمش را بگذارید #ولنتاین ! چه فرقی می کند؟ اصلا هر اسمی دوست دارید رویش بگذارید... اما حتما یاد داشته باشیدش.. سالی یک روز سعی کنید از اول عاشق هم شوید! درست مثل روز اول از اول همدیگر را ببینید... ذوق کنید ... ته دلتان بگویید این همان است که می خواستم! بروید جلو و حرف دلتان را بزنید، گل بدهید، هدیه بدهید، خوب...
-
دنیا
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:05
دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی هیچ کس اینجا گم نمی شود آدم ها به همان خونسردی که آمده اند چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند یکی درمه یکی در غبار یکی در باران یکی در باد و بی رحم ترینشان در برف آنچه به جا می ماند ردّ پایی ست و خاطره ای که هر از گاه پس میزند
-
عکس
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:04
این عکس آویخته به دیوار کی لبخند می زند !؟ این قاب خاک گرفته بر رف ... این مبل کی از تنهایی در می آید این اشپزخانه کی پر می شود از زیبایی... و اتاق خواب پر می شود از سرخ سیب ! این زن کی از رویاهایم می زند بیرون می نشیند وسط بهار خواب و تکلیف این شعر را روشن می کند ...
-
شب
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:04
شب ها از یک جایی به بعد، دیگر انتهای روز گذشته؛ یا ابتدای روز بعد نیست... برای خودش تاریخ جدا دارد... از یک ساعتی شروع می شوی؛ مرور می شوی.... در خوابم ادامه داری..... تا فردا که برخیزم و زندگی عادی ام را شروع کنم.... من طول روز را می گذرانم، به امید آن چند ساعت آخر شب؛ که انحصاری برای توست...
-
بچگی کردن آدمها
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:04
بگذارید آدم ها هرچقد دلشان میخواهند بچگی کنند آنقدر آن چشم هایتان را چپ نکنید و به زور به آن ها بفهمانید که بزرگ شده اید. بگذارید توی خیابان بلند بلند بخندند، وسط خیابان آبنبات چوپی دست بگیرند اصلا دلشان میخواهد یک کمد عروسک داشته باشند شما مسئول یاد آوری بزرگ شدن این و آن نیستید. آدم از یک جایی به بعد خودش میفهمد که...
-
جدا شدن دوستانه
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:03
لطفا کمی هم دوستانه جدا شدن را یاد بگیرید... قرار نیست چون با هم به جایی نرسیدید پشتِ پا بزنید به تمام حرمت ها و نان و نمکی که باهم خوردید... اینکه گاهی نمیشود دلیلش بر این نیست که شما ظاهر بدی دارید یا پای شخص سوم در میان است؛ نمیشود چون ، در تمام حرف هایتان کلمه ی اول به دوم نرسیده به خاطرِ نداشتن نظرِ مُشترک بحثِ...
-
درگیر عشق
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:02
انقدر خودتان را درگیر به اصطلاح"عشق" دو سه روزه نکنید یک دفعه به خودتان میایید و میبینید که دیگر در دلتان عشقی وجود ندارد که بخواهید به کسی که مستحقش است، خرجش کنید عشق مقدس است این ظلم را در حق کسی که در آینده شما را عاشقانه دوست خواهد داشت، نکنید...
-
مستقل ترین زن جهان
سهشنبه 26 بهمن 1395 13:02
مستقل ترین زن جهان هم که باشى وقت هایى هست که دلت پر میزند برای کسی که برسد و بخواهد که آرام رانندگی کنى و شام ات را نخورده روی میز نگذاری و بروی مستقل ترین زن دنیا هم دست خطی می خواهد که بنویسد برایش : "زود برگرد طاقت دوری ات را ندارم" زن ها همه چیزشان را پنهان میکنند : تنهایی را ... دلتنگی را ... گریه ها...
-
آدمهای مهربان
سهشنبه 26 بهمن 1395 12:38
من آدمهای مهربان را دوست دارم، مثل ِ نفس کشیدن بعد از یک آدامس نعنایی ... وجودشان مثل ترکیبِ بویِ عطر و قهوه، آرامش بخش است. از قبل همه چیزشان پیش بینی شده است، حتی ظرافت حرکت ِدست هایشان دور ِ فنجان... حتی تُن صدایشان وقتی نام ِ تو را می برند ... من آدمهای مهربان را دوست دارم، جوری رفتار می کنند که انگار این آخرین...
-
مریض
سهشنبه 26 بهمن 1395 12:37
مریض که میشوم بیشتر از حال خودم نگران حال تو میشوم ! تویی که با هر تبم، تب میکنی با هر سردردم، سردرد میگیری با هر سرماخوردگی ام،سرما میخوری.... من هم هربار از دستت حرص میخورم و با عصبانیت میگویم: "چقدر به تو گفتم به من نزدیک نشو حالا دیدی؟دیدی آخرش خودت را مریض کردی بچه سرتق!" اما تو با همان لبخنده شیطنت...
-
کابوس شبانه
شنبه 8 آبان 1395 13:26
گاهی که دلم بـــــــــــــه اندازهء تمام غروبها می گیرد ، چشمهـــــــایم را فراموش مــــــــــــــــــــــــــــــی کنم اما دریغ که گریه ، دستانم نیز مرا به تــــو نمی رساند من از تراکم سیاه ابرها مــــــــــــــی ترسم و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را...
-
تسلیــــــــــم نخواهم شــــــــــد
جمعه 5 شهریور 1395 16:38
خدای مهربونم) تسلیم نخواهم شد ! زندگی می کنم ... برای رویاهایی که منتظرند به دست من واقعی شوند ... من فرصتی برای بودن دارم، پس ساکت نمی نشینم ....!!! می گذارم همه بدانند که من با تمام توانایی ها و کاستی ها، شاهکار زندگی خود هستم ؛ کافی ست لحظات گذشته را رها کنم و برای ثانیه های آینده زندگی کنم ...!!! چون رویاهایم...
-
تسلیــــــــــم نخواهم شــــــــــد
جمعه 5 شهریور 1395 16:37
خدای مهربونم) تسلیم نخواهم شد ! زندگی می کنم ... برای رویاهایی که منتظرند به دست من واقعی شوند ... من فرصتی برای بودن دارم، پس ساکت نمی نشینم ....!!! می گذارم همه بدانند که من با تمام توانایی ها و کاستی ها، شاهکار زندگی خود هستم ؛ کافی ست لحظات گذشته را رها کنم و برای ثانیه های آینده زندگی کنم ...!!! چون رویاهایم...
-
توان مــــــــــــــــــــن
جمعه 5 شهریور 1395 16:37
اگر توانم باشد که یک دل را از شکستن باز دارم به بیهودگی زندگی نخواهم کرد اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم یا دردی را تسکین بخشم یا انسانی تنها را یاری کنم که دیگر بار بسوی شادی باز گردد به عبث زندگی نخواهم کرد
-
معامله زندگی
جمعه 5 شهریور 1395 16:36
ببین ! زندگی یک معامله است... چیزی میگیریم و چیزی میدهیم خودخواهانه است که تنها بخواهیم چیزی به دست بیاوریم و نخواهیم از دست بدهیم... باید یادمان باشد که عشق مثل گلوله ای از آتش است باید مواظب سوختن دستهایمان باشیم باید مواظب باشیم که هر ازگاهی آنرا دست به دست کنیم تا دستمان نسوزد و آزار نبیند... اگر طاقت نداشته باشیم...
-
چایت را بنوش
جمعه 5 شهریور 1395 16:34
چایت را بنوش نگران فردا مباش دکتر نیستم اما برایت ده دقیقه راه رفتن،روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم، تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست، اما دیوانگى قشنگ تر است.. برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم، به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم که شاد باشى! خورشید هر روز صبح،بخاطر زنده بودن ما طلوع میکند! هرگز، منتظر"...
-
دنیــــــــــــــــــــای من
سهشنبه 5 مرداد 1395 12:36
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯾﺶ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳﺖ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻤﺘﺮ ﺧﯿﺲ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ
-
زندگــــــــــی در میان مــــــــــردم
سهشنبه 5 مرداد 1395 12:34
ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﮐﻨﻲ ﻭﻟﻲ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﺰﻧﻲ، ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﻳﻲ، ﮐﻠﮏ ﻧﺰﻧﻲ ﻭ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﻨﻲ، ﺍﻳﻦ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ. ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ" ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ"ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﻴﻢ . ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍﻱ "ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ " ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ " ﺁﺯﺍﺭ " ﻧﺮﺳﺎﻧﻴﻢ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ...
-
اعتمــــــــــــــــــــاد
سهشنبه 5 مرداد 1395 12:32
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ، ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ... ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﻟﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ... ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ، ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ! ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﻘﺪ ﺑﺪﺍﻥ، ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺴﻴﻪ ﻧﻔﺮﻭﺷﻨﺪ... ﺳﻌﻲ ﮐﻦ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺑﺎﺷﻲ، ﻧﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺗﻘﺪﻳﺮ... "ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ...
-
تــــــــــــــــــــلاش
سهشنبه 5 مرداد 1395 12:31
ﻳﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻫﻴﭻ ﺗﻼﺷﻰ ﺣﺘﻰ ﺍﻧﺪﮎ، ﺑﻰ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﻤﻴﻤﺎﻧﺪ. ﻳﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺩﺭﺩﻧﺎﮐﻰ، ﺩﺭﺱ ﻫﺎﻳﻰ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻳﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺑﺮ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﭘﺮﺩﺍﺯﻯ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ. ﻳﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻴﮑﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ. ﻳﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺷﻮﺥ ﻃﺒﻌﻰ ﺑﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ. ﻳﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩﻥ، ﺗﻼﺵ ﻭ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻗﻮﻯ...