دلتنــــــــــــــــــــگ

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کنی...

کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست،

اشک های تو را پاک می کند و دست هایت را صمیمانه می فشارد.

تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت.

و اگر باورداشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند ، باور کن با او هرگز تنها نیستی.

فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کنی

به حضرت دوست

صبح

صبح

نه از طلوع آفتاب

نه از آواز گنجشک‌ها

نه از روشنایی شهر

و نه از صدای ِ نماز پدر

صبح،

از «صبح ‌به خیر» تو شروع می‌شود و

با لبخندت ادامه می‌یابد...


نباشی،

شبی سراسیمه‌ام

که در انتظار صبح

پرپر می‌زند..

    

وقت رفتن

ازت انتظار امهستا لاعقل وقت رفتن از مه یادی بکنی

ادعا ام ابو که عاشقومی گِلِه ای نین فقط اگم تا بودونی

تو همو که تگو توی دلت جای مه همیشه محفوظ امونت

تگو اُمرا اگه ترکوم بکنی چه ساده باور امکه حرفونت

نادونوم چتو دلت بود که به مه ایطوری بنوسی وُ بِرِی

اتگو به رفتن خو دلیل اتن چه دلیلی که تو ناتونی بگی

ای نادونوم چتو دلت بود که به مه ایطوری بنوسی وُ بِرِی

اتگو به رفتن خو دلیل اتن چه دلیلی که تو ناتونی بگی

ترس اتستا تا که اسرارونه مه روی تصمیم تو تاثیر ایبشت

مه مواستا بت بگینوموُ که فقط کمی به درد مه تسکین ایبشت

اخرو مه خوم مفهمی که گلوُم دگا امیدی به موندن تو نین

شایدم لیاقت تو امناها خوش بشی با هر که هستی نازنین

نادونوم چتو دلت بود که به مه ایطوری بنوسی وُ بِرِی

اتگو به رفتن خو دلیل اتن چه دلیلی که تو ناتونی بگی

ای نادونوم چتو دلت بود که به مه ایطوری بنوسی وُ بِرِی

اتگو به رفتن خو دلیل اتن چه دلیلی

ابــــــــــر

کاش میشد تکه ابری بخرم به همدیگر بی شباهت نیستیم لطیف است و پر احساس . سفید سفید . دلگیر هم که می شود آرام آرام می بارد با همه مهربان است دیدن خودنمایی اش در آسمان هم اکثرا لبخند روی صورت می نشاند و دلنشین و دوست داشتنی ست . نوید باران و برکت است کاش می شد تکه ابری بخرم برای منی که تنها از وسعت پنجره دیده ام که آسمان آبی ست کاش آسمان ابری دل هر کس با بارشی لطیف سبک شود و رنگین کمانی زیبا و خوشرنگ توی این روزهای آخر خزان توی دلش نقش ببنده ... 


اتاق شیشه ای تنهایی

هر آدمی به هر حال یه سری اخلاق های خوب داره یه سری اخلاق های بد مثلا صبر و تحمل داشتن خیلی خوبه اما آدم های پر تحمل یه بدی دارن نمیدونم شاید فقط من این طوریم و نباید به همه تعمیمش بدم .بدی شرایط و رفتارها رو همه چی رو تحمل میکنن صبوری و مهر رو سعی میکنن در حق همه کامل کنن اما امان از دلشون هی داره سنگین میشه هی دلگیری روی دلگیری صداشون در نمیاد اما اخر سرش ممکنه به یه نقطه ای برسه که فقط با یه نگاه خالی از مهر با یه کلام سرد و خلاصه با یه بی تفاوتی کوچیک یهو سنگینی دلشون سرباز کنه و بزارن و برن .. 

برن تو پیله ی تنهایی خودشون ...

نزاریم به اینجا برسه حواسمون باشه که اگه برسه قطعا شیشه ی تنهاییشون هرگز دیگه شکستنی نیست دیگه براشون مهم نیست دنیای بیرون چه شکلی میشه چشمهاشون رو میبندون و خودشون تو اتاقک شیشه ای وجودشون ...


اتفاق خوب

خیلی سال پیش سنگرم شد نوشتن .. از خودم از اطرافم پناه بردم بهش به امید اینکه از اون پشت قشنگ تر و خوشرنگ تر باشه .. 

نبود ! فهمیدم تا واقعیت دنیامون رو قشنگ نسازیم هیچ حال خوشی توی این قاب کوچیک قابل دیدن و ثبت کردن نیست .. ساختن یه دنیای قشنگ سخته یه وقتا بیشتر از خیلی هم سخته ! گاها خالی میشی . اما برکت هر لبخندی که بسازی و ثبتش کنی میشه روح تازه ی دنیات . نفس خوش عطری برای وجودت . دوباره احیا میشی با این شیرینی ها و سر زندگی ها ...

خیلی بار خواستم ترک سنگر کنم اما نمیشه من با این معماری سازه ی دل و وجودم رو بنا کردم پس خرابش نمیکنم حالا هرچقدر سنگینی و سختی زیاد .سعی میکنم مستحکم تر و زیبا تر جلو ببرمش ...

امروز به جای دعا برای خودمون برای اتفاقات خوب همدیگه دعا کنیم اینجوری صدامون بلندتر میشه ...


ارزش

 ارزشش را داشت که برای کسی بمیری که برایت نماند ؟ 

ارزشش را داشت که شب هایت را هدیه کسی کنی که روزهایش را از تو دریغ کرد ؟

ارزشش را داشت که بمانی و ندانی که نمی ماند ؟

ارزشش را داشت که دلت را برای کسی باز کنی که چشم هایش را برتو بست ؟

ارزشش را داشت که جوانی ات را در رویای کسی سر کنی که انگار هزاران سال بوده که نمیشناختیش ؟

ارزشش را داشت که تمنا کنی خودت را در کسی که عاقبت شبی تو را از یاد برد ؟

حس سختی ست باختن همه چیز پای چیزی که انگار سراب می ماند ؟

بی ضمیر شده نوشته هایم و خودم خالی از احساس ...