حیات

ما نیز روزگاری
لحظه یی ، سالی ، قرنی ، هزاره ای از این پیش تَرک
هم در این جای ایستاده بودیم
بر این سیاره ، بر این خاک
در مجالی تنگ ــ هم از این دست ــ
در حریر ظلمات ، در کتان آفتاب
در ایوانِ گسترده ی مهتاب
در تارهای باران
در شادَروانِ بوران
در حجله ی شادی ، در حصار اندوه
تنها با خود
تنها با دیگران
یگانه در عشق
یگانه در سرود
سرشار از حیات
سرشار از مرگ . . . .
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.