سفره مرداد

سفره مردادبازاست من روبه سوی دلتنگی توتنهاترازهمیشه باچهره ی محزون ولی دلی شکسته وامیدوار به شبی که خواهی امدوانگاه که من چشمانم رابعدازغبارروبی میگشایم وخودراد کنارتو مییابم انگونه خواهم شدکه تو میخواهی بادخنکی ازدشت ندیدنت به سوی کویردلتنگیم می وزدومن ارام ترازهرارامی به کوه دوریت مینگرم ومیبینم که صبرم که کوچک است ومن ازچه انقدردلتنگ میشوم ایاتوازمن دوری یامن ازخود دورم یاشایدهم من به غرورم نزدیکم خدایاچهل افتاب مردادتورادیدم نمیدانم چراانگونه میدیدم اصلامن میدیدم کاش علفهای هرز باغ ندیدنت به گلهای باغ رسیدنت مبدل میشد الهی همه چیزراسبزافریدی وهیچ صدایی رابی صدانیافریدی وهیچ را درکنارهست افریدی الهی هیچ مراباهست اومعنی بده همانگونه که دستانم رابرای نوشتن تنهاوتنهابایاد او به حرکت وامیداری الهی صبری همراه با ارامش به من عطاکن تاذره ذره وجودم اماده نیست شدن درره عشق تو باشدالهی به من دودل عطاکن دلی که درخفاودردوری ودلتنگی اومیگرید ودلی که همه میبینندکه میخنددو هیچ کس ان باده ان خون ان دل گریان ان اندوه غمباررانبیندتاکس نداندکه درفراق توچگونه اینگونه شکسته فرسوده شدم واینکه کسی نداندکه برای عشق تو چه تاوانی باید داد چه رنجها وچه خون دلها باید خورد وچگونه باید باچشمانی اشکباربایدنظاره گردیدن هم صحبتی بلبلم باعلفهای هرزفاصلها باشم کاش اینهمه رنج دریک دل تنگ جای نمیگرفت بازهم جای شکرگذاری هست که ان دلم راکسی نمیبیند ومن اینگونه نیستم که تومیبینی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.