قیامت

خدایاتومرابه قیامتت وعده دادی وبرایم ازرنج های اخروی گفتی پس چرادراین دنیامرامجازات کردی ایارنج هجراوبرایم ازعذاب قیامت توکمتراست والله بیشتراست مرالنگان لنگان با پای وقلبی شکسته دلی رنجور درپیچ وخم کوچه دلتنگی رهاکردی بی هیچ نشانه ای وانتهای هرکوچه بن بست رادری بسته قراردادی که باگشودنش هزاردربسته دیگرمیبینم نگاه اوپشت کدام دربسته است ولی میدانم من هستم پس اوهم منتظرمن است باید تانفس میکشم درجاده دلتنگی بروم وامیدان دارم که شایدپشت یکی ازاین درها روی چون ماه تو بینم ومیدانم که من مسافرخیال توهستم ورویای من دلتنگی توست پس تاردشدن ازاین وادی وصاف شدن میتازم وچه تاختی وچه باختی الهی زبان ودلم راهمه عمرتنهابه ستایش وبندگی اودررنج سکوت قراربده تااینگونه فریاد کنم وقلبم راتنهابایاداوبی تاب دیدارش کن هرچه دراقیانوس عشق اوبیشترمیرانم انگار از ساحل وصل اودورترمیشوم کاش شبی زورقم درطوفان مهربانی تومیشکست وجسم بی روح مرابه ساحل وصل تو میرساندانگاه ارام برساحل دلت می ارامیدم وطعم لعل تورا که نوش من بودمیچشیدم که همانا ان حیات دیگر من است ودراین قمارمن تنهاهستی خود را میبازم ودراین قماربردمن تویی وباخت من هم دیدارچون ماه توست ارام ارام چشمهایم به دیدار تودرخواب رو بسوی جاده خیال حرکت میکندوسنگینی پلکهایم رابرای سبک شدن ورها شدن حس میکنم ایا اوامشب هم به دیدار غلام حلقه بگوش خود خواهد امدتآورادرخیالی خوش روبسوی گرما به میهمانی
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.