پایــــــــــان سپیده

گاهی که دلم بـــــــــــــه اندازهء تمام غروبها می گیرد ،


چشمهـــــــایم را فراموش مــــــــــــــــــــــــــــــی کنم


اما دریغ که گریه ، دستانم نیز مرا به تــــو نمی رساند


من از تراکم سیاه ابرها مــــــــــــــی ترسم و هیچ کس


مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام

 

نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را

نمــــــــــــــــــــــی شناســــــــــد


و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند


با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست


از دل هر کوه کوره راهی می گذرد


و هر اقیانوس به ساحلی می رسد


و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد


از چهــار فصل دست کم یکــــــی که بـهــــار است.....

نظرات 1 + ارسال نظر
علی کمانکش چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 14:14 http://istgahkhande.blogsky.com

سلام.
وبلاگت قشنگه خیلی هم مطالب خوبی داره.
اگه با تبادل لینک موافقی منو با اسم سایت تفریحی و با آدرس http://istgahkhande.blogsky.com لینک کن. بعد بیا تو وبلاگم نظر بده تا منم بلینکمت.

سلام وقت شما بخیر حتما ب سایت شما سر میزنم ممنونم ک سر زدید سپاس دوست عزیز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.