طلــــــــــوع تــــــــــــــــــــو

تـــــــــــــــــــو طلوع می کنی و شب خراب میشود


یخ تمام سالها به سادگی و ناگهان به خنده های ناز تو

 

چه ساده آب می شود...


و روز با نگاه تــــــــــــــــو ؛ نه با صدای موجها


نه با سکوت شبنم و نه با کرانه ی افق


نه با کویر و وحشی نگاه بوته های رز


نه با نوازش نسیم که با تو صبح می شود...

تــــــــــــــــــــــویی که صبح می شود.


نه عطر نان تازه و نه قال و قیل سروها


نه نرمی نوازش نگاه نــــــــــــــور در اتاق


نه بهترین بهانه ها برای صبح و زندگــــــی


تویی که صبح می شود شبم تمام میشود


و چشم باز می کند جهان برای دیدنت.....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.